پسره یه دختررا تو خیابان میبینه خوشش میاد دختره سواره اتوبوس میشه
پسره شماره اتوبوس رو برمیداره
—————————–
به یه مرد مجرد گفتن چرا زن نمیگیری گفت من حرفی ندارم اما باید
مثل ماه باشه یعنی شبها بیاد صبحها بره
————————————
یه پسر دایناسور پدر مادرش میرن بیرون خونه میره پیش دوست دخترش ,
میگه بیا بریم خونمون دختر ناز می کنه بچه دایناسور میگه همین کارهارو کردی نسلمون
منقرض شده دیگه
——————————-
بچه مثبته از یارو میپرسه: آقا ببخشید… خیلی خیلی عذر میخوام..شرمنده.. روم به دیوار..
اسمتون چیه؟! یارو شاکی میشه، میگه: ایجو که تو پرسیدی، اسمم انه!!!
——————————————-
آرنولد میره آبادان، همون شب اول آبادانیه تو خیابون بهش گیر میده که: ولک تورو جون بوات..
تو رو جون ننت، فردا ما رو تو خیابون دیدی بهم سلام کن! خلاصه اونقدر اصرار میکنه، تا
آخر آرنولد قبول میکنه. فرداش آبادانیه داشته با دو سه تا از رفیقاش تو خیابون میزده، یهو ارنولد
میاد میگه: سلام عبود! آبادانیه میگه: اَاه… باز این سیریش اومد!!!
——————————————————–
بنده خدا واستاده بوده دم مسجد، داشته خرما خیرات میکرده. خلاصه هرکی رد میشده،
یک خرما برمیداشته و یک صلوات میفرستاده. بعد یک مدت، یک بابایی دست میکنه
یک مشت خرما برمیداره، طرف دستشو میگیره، میگه: هوووی! چه خبره؟! یک نفر آدم
مرده، اتوبوس که چپ نکرده!!!
پسره داشت گریه می کرد باباش پرسید چی شده؟ گفت : عاشق شدم ! باباش گفت حالا عاشق کی هستی؟ گفت : هر کسی که شما صلاح بدونید !… **************
انسان هر چه بالاتر برود
احتمال دیده شدن وصله ی شلوارش بیشتر می شود. ادیسون
یه روز یه یارو داشته به روی خودش اب یخ می ریخته.
یکی می بیندش و ازش می پرسه چرا همچین می کنی؟
میگه می خوام سرما بخورم. میپرسه چرا؟
میگه اخه یه پنی سیلین تو خونه دارم داره تاریخ مصرفش میگذره
**************
**************
شاید زندگی، آن جشنی نباشد که ما آرزویش را داشتیم،
اما حال که به آن دعوت شده ایم بگذار تا میتوانیم زیبا برقصیم تا پشیمان نشویم
**************
انگلیسی: زن فقط یک چیز را پنهان نگاه می*دارد آنهم چیزی است که نمی*داند.
هلندی: وقتی زن خوب در خانه باشد، خوشی از در و دیوار می ریزد.
استونی: از خاندان ثروتمند اسب بخر و از خانواده فقیر زن بگیر.
**************