پدر در حال رد شدن از کنار اتاق خواب پسرش بود، باتعجب دید که تخت
خواب کاملاً مرتب و همه چیز جمع و جور شده. یک پاکت هم به روی بالش گذاشته
شده و روش نوشته بود «پدر». با بدترین پیش داوری های ذهنی پاکت رو باز کرد و
با دستان لرزان نامه رو خوند :
پدر عزیزم،
با اندوه و
افسوس فراوان برایت می نویسم. من مجبور بودم با دوست دخترجدیدم فرار کنم،
چون می خواستم جلوی یک رویارویی با مادر و تو ...رو بگیرم.من احساسات واقعی
رو با نازنین پیدا کردم، او واقعاً معرکه است، اما میدونستم که تو اون رو
نخواهی پذیرفت، به خاطر تیزبینی هاش، خالکوبی هاش ،لباسهای تنگ موتور
سواریش و به خاطر اینکه سنش از من خیلی بیشتره. اما فقط احساسات نیست، پدر.
اون ...
ادامه مطلب ...